سرگذشت روستایی که پایتخت شد و «فرهنگ» صادر کرد!

سرگذشت روستایی که پایتخت شد و «فرهنگ» صادر کرد!

۱۴ نادیاتور روز «تهران» است؛ یک‌ روز برای شهری که دیگر در آن خبری از انارستان‌ها نیست، چنارهایش رو به افول گذاشته‌اند، بافت‌های تاریخی‌اش در حال فراموشی است و حتی کمتر کسی می‌داند که تهرانِ مهاجرپذیر هم هم فرهنگِ اصیل هنری، غذایی، فلسفی و… مخصوص به خود را داشته که این روزها حتی نماینده معرفی فرهنگ ایرانی به جهانیان است!

به همین مناسبت با یک تهران‌پژوه به گفت‌وگو نشسته‌ایم تا درباره فرهنگِ تهرانی بشنویم، فرهنگی که به زعم او آلیاژی از فرهنگ‌های شهرهای متفاوت است و کمتر شباهتی به گذشته‌های دور و زمانی که تهران یک روستا بود دارد.

سعید روشن در گفت‌وگوی تفصیلی با نادیاتور، با بیان اینکه تهران یک کلانشهر نیست و یک «شهر _ کشور» است،‌ گفت: مفهومی به نام کلانشهر به شهرهای بزرگی مانند تهران، اصفهان، مشهد،‌ شیراز و … اطلاق می‌شود. این شهرها جمعیت‌ زیادی دارند، اما به زعم بنده درباره تهران می‌توان اصطلاح «شهر _ کشور» را به کار برد زیرا شهر تهران در زمره شهرهایی است که به اندازه یک کشور جمعیت دارد. تهران حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت ثابت دارد. با جست‌وجو در میان میزان جمعیت  کشورهای مختلف جهان درمی‌یابیم که تقریبا جمعیتِ شهر تهران به اندازه سوئد، مجارستان و تاجیکستان است و حتی از برخی کشورها مانند اتریش، سوئیس، بلغارستان، بلاروس، دانمارک، نروژ، فندلاند، بلغارستان و… جمعیت بیشتری دارد. بنابراین از این منظر ما با یک کلانشهر روبرو نیستیم و با شهری با ابعاد کشوری یا اصطلاحا «شهر _ کشور» مواجه هستیم. به همین خاطر تعاملات،‌ فرهنگ، سیاست‌گذاری، ساختارسازی و … در شهری مانند تهران متفاوت با سایر شهرها است.

تهران؛ روستایی که پایتخت شد

او با اشاره به جمعیت زیاد و حوزه جغرافیایی گسترده تهران،‌ اظهار کرد: تهران در ابتدا یک روستای بزرگ در اطراف رِی بوده است که ویژگی‌ها و خصوصیات  روستایی خود را داشته است،‌ اما بعدها در دوره صفویه مورد اقبال واقع شده و در زمان قاجار به عنوان پایتخت انتخاب می‌شود. به دنبال پایتخت شدن تهران، جمعیت مهاجر از نقاط مختلفی وارد آن می‌شود که در نام‌گذاری معابر و کوچه‌های قدیمی مشهود است چنانچه در منطقه ۱۲ تهران که قلب تهران نامیده می‌شود، کوچه‌ها و محله‌هایی با عناوین «قَرَقانی‌ها»، «شام‌بیاتی‌ها»، «خدابنده‌لو»، «محله کلیمی‌ها»، «محله عرب‌ها» و … را می‌بینیم. این نشان دهنده عجین بودن فرهنگ تهران با موضوع مهاجرت است که بعدها و در طی زمان، فرهنگ روستایی تهران رنگ باخته است.

«فرهنگ آلیاژی» یا «درهم‌جوشی فرهنگی»

روشن با اشاره به حضور اقوام،‌ گروه‌های مختلف اجتماعی، ادیان گوناگون، سکونت دیپلمات‌ها، غربیان و … در تهران، بیان کرد: این تنوع، تکثر و تعدد، سبب ایجاد یک «درهم‌جوشی فرهنگی» شد که می‌توان از آن به عنوان یک «فرهنگ آلیاژی» یاد کرد. آلیاژ از چند فلز و عناصر مختلف با خصوصیات و ویژگی‌های متفاوت تشکیل می‌شود ولی محصول نهایی خاصیتِ عناصر اولیه را ندارد و در نهایت یک خاصیت متمایز پیدا می‌کند؛ مانند مفرغ که ترکیب مس و قلع است و یا فولاد که ترکیب آهن و کربن است. فرهنگِ تهران آلیاژی است که از خرده فرهنگ‌های متعدد، متنوع و متکثر اقوام، طبقات اجتماعی، آداب و رسوم سنتی، مدرنیسم و … در رهگذر تاریخ و تجربه همزیستی در یک «درهم‌جوشی فرهنگی» شکل گرفته است.

او با تاکید بر اینکه این «درهم‌جوشی فرهنگی» ویژگی متمایزی به فرهنگ تهران داده و می‌دهد، گفت: اگر ویژگی‌های فرهنگی یک ترکِ آذربایجان یا لرِ لرستان و کردِ کرستان را که سال‌ها در تهران زندگی کرده‌اند با همتایان خود در مناطق ذکر شده بررسی کنیم، اثرات این فرهنگ آلیاژی تهران به روشنی مشخص می‌شود. البته این امر به معنای برتری فرهنگ تهران نیست بلکه اشاره به تفاوت‌های فرهنگی دارد. یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های فرهنگی تهران «رَواداری» و «تساهل» است. بسیاری از مردمان شهرهای مختلف در تهران به سبب شغل، تحصیلات، تجارت، ماموریت و … زیسته‌اند و فضای اجتماعی، اداری، سیاسی، نظامی و اقتصادی تهران کاملا پذیرای افراد غیر تهرانی بوده و این روند همچنان استمرار دارد.

او با بیان اینکه همچنان در روزگار فعلی نیز «درهم‌جوشی فرهنگی» در تهران ادامه دارد، اظهار کرد: انعطاف پذیری فرهنگ تهرانی و تغییر پذیری آن در مقاطعی مانند دوره قاجار روندی کندتر داشت، اما در دوره پهلوی با از میان برداشتن حصارها، دروازه‌ها و گسترش شهر، تغییرپذیری فرهنگ هم با سرعت بیشتری اتفاق افتاد و این امر بعد از انقلاب هم شتابان ادامه یافت.

از فرهنگِ اصیل طهرانی چیزی باقی مانده است؟ 

این تهران‌پژوه در پاسخ به این سوال که آیا می‌توان گفت زمانی که تهران یک روستا در اطراف رِی بوده است، فرهنگِ خاص خود را داشته است؟، توضیح داد: در این زمینه اطلاعات کم و کلی در گزارش‌های تاریخی وجود دارد که روستای تهران و سایر روستاهای اطراف آن که این روزها همگی در دلِ تهران فعلی گم شده‌اند، مثلا به چه زبان و گویشی صحبت می‌کردند ولی اطلاعات مکتوب و دقیق در این زمینه کم است. هرچند می‌دانیم آن فرهنگ روستایی قدیمی طهران نتوانسته بر فرهنگ‌های درباری و شهری بعدی غلبه کند. به عنوان مثال گویش فعلی تهرانی گویشِ قدیم طهران نیست و مربوط به دوره‌های پس از «فتحعلی‌شاه» است و ربطی به روستای طهران ندارد و تنها برخی واژگان مانند اودلاجان (عودلاجان)، سنگلج و برخی اسامی دیگر از گویش قدیمی تا امروز باقی مانده است.

وقتی تهران فرهنگ‌ساز می‌شود!

او با اشاره به اینکه فرهنگ وجوه مختلفی دارد که در هنر، پوشش، خورش، گویش، اندیشه و … خود را نشان می‌دهند، با ذکر مثالی بیان کرد: با نگاه به تاریخ نقاشی، موسیقی، فلسفه و… در جهان مشخص می‌شود که برخی شهرها بسترساز مکاتب هنری و اندیشه‌ای شدند که به نام خود آن شهرها نامیده می‌شوند، مانند مکتب انتقادی فرانکفورت، مکتب شهرسازی شیکاگو، حلقه فلسفی ویَن، مکتب زباشناسی پِراگ و مکتب حدیثی کوفه. در تاریخ نقاشی و نگارگری ایرانی هم هنر شناسان از مکتب تبریز اول، مکتب تبریز دوم، مکتب شیراز اول، مکتب شیراز دوم، مکتب هرات و مکتب قزوین نام می‌برند. اگر به تاریخ شهر تهران از این منظر نگاه کنیم درمی‌یابیم که تهران هم در بازه‌های زمانی مختلف از قاجار تا امروز بستری برای شکل‌گیری جریانات فکری، سیاسی و مکتب‌های فرهنگی، هنری و اندیشه‌ای شد که کارشناسان نام این مکاتب را با نام تهران پیوند زده‌اند و اکنون به نام تهران نامبردار شده‌اند؛ مانند مکتب آوازی تهران که در کنار مکتب تبریز و مکتب اصفهان شاخصه‌ها و ویژگی‌های خود را دارد و نام‌آورانی همچون «جناب دماوندی»، «محمود کریمی»، «عبدالله دوامی» و «علی خان نایب السلطنه» از بزرگان این مکتبِ ادامه‌دار بودند. یا در هنرهای نمایشی و تئاتر، می‌توان به مکتب تئاتر تهران اشاره کرد که در شهر تهران شکل گرفت و شکوفا شد.

مدیرعامل موسسه تهران‌شناسی با بیان اینکه به مرور جریان‌های فکری نیز در تهران شکل گرفت، گفت: یکی از مهم‌ترین جریانات فکری تهران که در دوره قاجار شکل گرفت و تا امروز نیز ادامه یافته است «مکتب فلسفی تهران» است که اساتید و شاگردان برجسته‌ای در این مکتب فلسفی تحصیل و تدریس کردند.

ماجرای شکل‌گیری «مکتب فلسفی تهران»

او در این زمینه به تشریح جزئیات شکل‌گیری «مکتب فلسفی تهران» پرداخت و بیان کرد: در دوره فتحعلی‌شاه فردی به نام «محمدحسین خان مروی» یا «فخرالدوله» که خان شهر مَرو بود «مدرسه مروی» را در کوچه مروی فعلی تاسیس کرد، او از خانات ثروتمند شهر مَرو _ واقع در ترکمستان کنونی _ بود که بعد از جدایی خانات خَراجگزارِ مرو از ایران، در دوران تِزارهای روسیه به تهران آمد و مورد تکریم فتحعلی‌شاه واقع شد. او «مدرسه مروی» را با هزینه شخصی ساخت و موقوفات بسیاری بر این مدرسه وقف کرد که درآمد سرشار این موقوفات در دعوت از اساتید برجسته و خدمات مناسب به طلاب نقش موثری داشت. فتحعلی شاه از «ملا علی نوری» دعوت کرد تا در این مدرسه شروع به تدریس کند، اما او به سبب کهولت سن نپذیرفت و شاگرد برجسته خود «ملاعبدالله زُنوزی» را به تهران روانه کرد. بعد از آمدن ملا عبدالله زنوزی به تهران زمینه برای ایجاد مکتب فلسفه تهران شکل گرفت و پس از آن حکمای اربعه تهران یعنی «آقا علی‌ مدرّس‌ طهرانی » معروف به حکیم موسِس، «آقا محمدرضا قُمشه‌ای»، «میرزا ابوالحسن جِلوه»، «آقا میرزا حسین سبزواری» این مکتب را ادامه دادند و باعث شدند مکتب فلسفی تهران که برخی آن را تلفیق فلسفه صدرایی و عرفان نظری قلمداد می‌کنند، به گونه جدی و موثر ادامه پیدا کند. اندیشه‌های غربی دراین مکتب مورد نقد قرار گرفت و مواجهه فلسفه اسلامی و مکاتب غربی شگل گرفت. به طور کلی بعد از درگذشت «ملاهادی سبزواری» صاحب کتاب «منظومه» تهران مهم‌ترین کانون فلسفی در ایران شد. باید توجه داشت در آن زمان حوزه علمیه تهران بسیار قوی‌تر از قم بود و حوزه علمیه قم بعد آمدن «شیخ عبدالکریم حائِری» به قم در اواخر قاجار به سال ۱۳۰۱ خورشیدی به دست او احیا شد.

او ادامه داد: حتی تاسیس دارالفنون و آموزش‌های مدرن این مدرسه باعث شد موج بزرگی از آموزشِ دانش مدرن در تهران و سپس به واسطه تربیت متخصصان رشته‌های مختلف در ایران شکل گیرد که بسیار تاثیرگذار و نقش آفرین بود. مثال‌هایی از این دست نشان می‌دهد که تهران در زمینه‌های مختلف جریان‌سازی فرهنگی داشته است.

تاثیر گویش تهرانی بر فرهنگ عمومی

روشن درباره گویش تهرانی که این روزها به عنوان گویش مرجع و رسمی در رسانه‌های جمعی شناخته می‌شود، اظهار کرد: لهجه و گویش فعلی که در رسانه‌ها به کار برده می‌شود گویش تهرانی و پایتخت است و این موضوع بر فرهنگ عمومی تاثیر گذار بوده است به نحوی که مردم شهرهای دیگر هم به نوعی سعی می‌کنند در گفت‌وگوهای غیربومی و غیر محلی خود با گویش رسمی و تهرانی صحبت کنند. این موضوعی است که در کشورهای دیگر هم وجود دارد، مثلا وقتی قرار است کسی زبان انگلیسی رسمی بیاموزد،‌ لهجه شهر لندن را می‌آموزد و لهجه شهرهای دیگر این کشور را نمی‌آموزد یا اگر کسی قصد آموختن زبان فرانسه را داشته باشد، این زبان را با لهجه پاریس می‌آموزد نه با لهجه و گویش سایر شهرها و به نوعی گویش پایتخت مرجع و معیارآموختن زبان است و رسانه‌های ملی با این گویش و لهجه به تولید برنامه می‌پردازند و گویش‌های محلی در شبکه‌های استانی و محلی استفاده می‌شود.

چه کسانی پای «ارمنی بادنجان» را به آبگوشت باز کردند؟

این تهران ‌پژوه با اشاره به اینکه فرهنگ تهرانی بر خوراک و غذا هم موثر بوده است، بیان کرد: دیزی یا آبگوشت به عنوان یکی از غذاهای سنتی ایرانی شناخته می‌شود که این روزها دو جزء مهم گوجه‌فرنگی و سیب‌زمینی در پخت آن لازم است. هر چند در انواع آبگوشت از شلغم، میوه‌های باغی و بعضا جالیزی، سبزیجات و… استفاده می‌شود ولی در پخت آبگوشت به صورت عمومیِ آن، رُب گوجه‌فرنگی و سیب‌زمینی از اجزای اصلی هستند. گوجه‌فرنگی همانطور که از نامش پیداست یک ماده غذایی فرنگی و غیر ایرانی است که وارد فرهنگ غذایی ایرانی شده است و اولین بار از تهران به سایر نقاط کشور معرفی شده است.

او افزود: ماجرا از این قرار بود که «عبدالصمدمیرزا عزالدوله»، پسر محمدشاه قاجار و از برادران ناتنی  ناصرالدین شاه که نزدیک باغ فردوس، باغی اشرافی داشت روزی مقداری بذر گوجه‌فرنگی را برای همسایه خود «دوست محمدخان معیرالممالک» پسر «دوست علی خان مُعَیِرالمَمالک» مالک «باغ فردوس» فرستاد، او هم این بذرها را بدون اینکه بداند چه کاربردی دارند در باغ فردوس _ که این روزها بخشی از آن به «موزه سینما» تبدیل شده است _ کاشت. این گیاه رشد کرد و گوجه به عمل آمد ولی کسی شیوه استفاده از آن را نمی‌دانست تا اینکه عزالدوله به ایران آمد و از این گوجه‌ها در طبخ غذا استفاده کرد و شیوه استفاده از گوجه فرنگی را به سرآشپز دوست محمدخان آموخت و از همین جا گوجه‌فرنگی ابتدا وارد خوراک تهرانی‌ها و سپس وارد فرهنگ غذایی ایران شد. البته نام‌گذاری گوجه‌فرنگی هم در تمام نقاط یکسان نبود و برخی این ماده غذایی را با عنوان «ارمنی بادنجان» می‌شناختند چون گوجه هم مانند بادنجان دارای تخم بود و از فرنگ هم وارد می‌شد؛ بنابراین با پسوند ارمنی به وارداتی بودن آن اشاره می‌کردند. شهید مرتضی مطهری نیز به امتناع برخی از گذشتگان از استفاده از گوجه فرنگی، در آثار خود اشاره کرده است و قضیه جالبی را از حرام دانستن گوجه فرنگی در موضوع «حساسیت‌های بیجا» نقل کرده است.

سیب‌زمینی هم صادره از تهران است!

این تهران‌پژوه درباره ورود سیب‌زمینی به فرهنگ غذایی ایران هم تهران را عاملی موثر دانست و ادامه داد: بذر سیب‌زمینی را «سرجان مِلکُم» دیپلمات معروف انگلیسی در سفر دوم خود به ایران در دوران فتحعلی شاه به دربار هدیه کرد. سیب زمینی اصالتا برای قاره آمریکاست و تا قرن ۱۶ میلادی اروپاییان هم با سیب‌زمینی آشنا نبودند، اما دو نکته را باید خاطر نشان کرد؛ اول آنکه یکی از مشکلات جدی در دوره‌های گذشته «قحطی» بود که کمبود گندم و جو باعث مرگ مردم می‌شد، بنابراین سرجان مِلکُم پیشنهاد کاشت بذر سیب‌زمینی را در نقاطی که احتمال قحطی زیاد بود داد و این کار باعث شد تا مرگ و میر ناشی از قحطی کاهش یابد. این سیب‌زمینی در ابتدا در یکی از روستاهای اطراف تهران به نام «پَشَند» کاشته شد و تا چند سال گذشته حتی اسم «سیب‌زمینی پشندی» را هم زیاد می‌شنیدیم؛ بنابراین سیب‌زمینی از تهران به سایر شهرهای ایران معرفی شد. هرچند در برخی نقاط مانند شیراز با اسم «آلو» شناخته می‌شد و به جای سیب‌زمینی به آن «آلوی مِلکُم» می‌گفتند. دوم آنکه مردم در خورش از آلو استفاده می‌کردند و بعدها آرام آرام سیب زمینی جای آن را گرفت. شهر تهران بسترساز گسترش مصرف سیب‌زمینی و گوجه‌فرنگی به نقاط مختلف کشور بود و اکنون که می‌نگرید، شاید کسی به یاد نداشته باشد که منشاء این موادغذایی کدام نقطه بوده و چه سرنوشتی داشته‌اند.

«کباب کوبیده تهرانی» نماینده فرهنگ غذایی ایران

او البته تهران را بیش از اینها در تاثیرگذاری بر فرهنگ غذایی کشور موثر دانست و گفت: غذای مشهور دیگری که شناخته شده است «کباب کوبیده» است که برخی آن را نوعی «کباب قفقازی» می‌دانند. این غذا با شکل امروزی آن که با گوشت چرخ‌کرده و برنج تهیه می‌شود وجود نداشت و از گوشت به شکل کوبیده شده در هاونگ سنگی استفاده می‌شد. با وجود اینکه انواع و اقسام کوبیده‌های مختلف در ایران وجود دارد، اما آن کوبیده‌ای که امروزه با گوشت چرخ‌کرده گوسفند طبخ شده و با برنج سِرو می‌شود، از تهران به نقاط دیگر اشاعه پیدا کرده است و اکنون به عنوان یکی از غذاهای ایرانی شناخته می‌شود. «محمد حسن اعتماد السلطنه » می‌نویسد که اولین بار در سبزه میدانِ بازار تهران، نایب خان که از رجال نظامی بود و درجه «نایبی» داشت «کبابی نایب» را در سبزه میدان دایر می‌کند، هر چند گزارش‌های تاریخی به وجود چلوکبابی در تبریز هم اشاره می‌کنند، اما ترویج این نوع کباب که گوشت آن با چرخ گوشت دستی تهیه می‌شد و از هاون سنگی برای کوبیدن آن استفاده نمی‌شد در تهران پِی‌ریزی شد و شیوه عمل‌آوری، پخت و سِرو آن اقبال عمومی یافت و به جایگاه ویژه‌ای در خوراک‌های ایرانی دست یافت.

ماجرای تولدِ «کیک تولد» در ایران!

روشن به ذکر مثالی دیگر در تاثیرگذاری تهران بر فرهنگ غذایی ایران پراخت و بیان کرد: تا پیش از دوره پهلوی اول، رسمی عمومی به عنوان گرفتن جشن تولد برای بچه‌ها و بزرگسالان وجود نداشت و نهایتا کودک که به دنیا می‌آمد برای او قربانی و صدقه می‌دادند. از دوره پهلوی به بعد رسم گرفتن جشن تولد در هنگام به دنیا آمدن و سالگرد تولد و پختن کیکِ مخصوص تولد توسط اروپاییان و بعضا ارامنه برگزار می‌شد و آرام آرام مورد اقبال واقع شد و قنادی‌های مدرن با سَرقنادان اروپایی و ارمنی به پختن کیک تولد روی آوردند. نخستین قنادی ایرانی مسلمان که اولین بار کیک تولد را با سَرقناد ایرانی تهیه کرد، «قنادی بهار» در چهارراه سرچشمه بود که هنوز هم دایر است. این هم نوعی از فرهنگ اروپایی بود که از تهران به سایر نقاط ایران راه یافت.

تهران مهد پذیرش فرهنگِ اتباع خارجی

او با تاکید بر «درهم‌جوشی» و «رَواداری» فرهنگ تهرانی این موضوع را در پذیرش فرهنگ مردم دیگر کشورها از جمله افغان‌ها نیز موثر دانست و گفت: پس از مهاجرت گسترده افغان‌ها به ایران و تهران، بعد از اِشغال کشور از سوی شوروی سابق، افغان‌ها به مرور توانستند فرهنگ و خرده‌فرهنگ خود را در تهران به صورت نمایان‌تری ایجاد کنند به گونه‌ای که افغان‌ها در ایام ماه محرم در محلات مختلف تهران با حضور گسترده به شکل مخصوص خودشان عزاداری می‌کنند و حتی مرکز فرهنگی و یا رستوران‌های خودشان را ایجاد کرده‌اند و در ایام نوروز، عید فطر و عید قربان مراسمات خود را در عرصه عمومی اجرا می‌کنند. این مورد درباره «مُعاوِدین» یا «اَعراب ایرانی تبار» که زمان حزب بَعث از عراق رانده شدند نیز صادق است و می‌توان خرده فرهنگ‌های ارزشی، مراسمی و خوراکی آنها را در «محله دولت آباد» و یا «چهارراه گلوبندک» دید. «نجفی‌ها»، «اَکراد فِیلی»، «کاظمینی‌ها» و «کربلایی‌ها» از مهم‌ترین گروه‌های مُعاوِدین ساکن تهران هستند.

فرهنگ طهران قدیم در معرض فراموشی است

این تهران‌پژوه در بخش دیگری از سخان خود با ابراز تاسف از اینکه برخی خوبی‌های فرهنگ طهران قدیم به روزگار فعلی و نسل جدید منتقل نشده است،‌ اظهار کرد: مثلا خوراکی‌ها، خورِش‌ها، سَردنوش‌ها و دمنوش‌های خوبی در تهران به تناسب فصل و ذائقه و با توجه به مزاج و طبع انسان در دهه‌های گذشته مصرف می‌شد که ذکر آن در جلد پنجم کتاب تاریخ طهران زنده یاد جعفر شهری آورده شده است. انتقال این فرهنگ خوراکی به نسل جدید بنا به دلایل متعدد کمرنگ شده است. برخی به طور کلی فراموش شده‌اند و برخی دیگر هم در معرض فراموشی هستند.

فقر کلامی تهرانی‌ها!

او افزود: از منظر ضرب‌المثل و تکه کلام‌ها در گفتار و صحبت طهرانی‌های قدیم باید گفت معمولا مکالمات مملو از ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات خاصی بود که روانشاد جعفر شهری توانسته تنها بخش کوچکی از آنها را در کتاب «قند و نمک» حفظ کند، اما متاسفانه این واژگان و ضرب‌المثل‌ها به نسل جدید منتقل نشده و تهرانی‌ها را دچار فقر کلامی کرده است به شکلی که نتوانند به خوبی از دایره واژگانی که شعر و ضرب‌المثل‌های جذاب را در خود جای داده است، استفاده کنند. البته طبیعی است که بسیاری از اصطلاحات و ضرب المثل‌ها همان طور که در طول زمان ایجاد می‌شوند، همان طور هم در صورت عدم کاربرد حذف شوند ولی بی‌اعتنایی به میراث کلامی و پشت کردن به آن موضوعی جداست که روندی طبیعی نیست.

نقش علی حاتمی در زنده‌ نگه‌داشتن فرهنگ تهرانی

این تهران‌شناس درباره تاثیر ساخت فیلم‌ها و سریال‌ها برای انتقال فرهنگ تهرانی، بیان کرد: درباره وقایع تاریخی متاسفانه فیلم‌ها و سریال‌ها تا حدودی ما را از درک اصیل وقایع دور می‌کنند، اما به همان اندازه می‌توانند در بازگو کردن گذشته و فرهنگ مفید و موثر باشند. شخصا برای استاد علی حاتمی احترام بسیار زیادی قائل هستم چرا که کمک زیادی برای به تصویر کشیدن بخشی از فرهنگ و معماری تهران در آثار خود کرده است. سریال «هزار دستان»، فیلم «مادر» و «سوتِه دلان» از شاخص‌ترین آثار او در حوزه انتقال فرهنگ هستند.   اما روایت او یک روایت دقیق تاریخی نیست، بلکه روایت علی حاتمی از تاریخ است. به عنوان مثال ناصرالدین‌شاه همان چیزی که او در فیلم‌های خود به تصویر کشیده نبوده است زیرا حاتمی به فراخور فضای فیلم‌سازی مجبور به ایجاد جذابیت با توجه به محدودیت‌ها در وقایع بوده است. البته نباید فراموش کنیم که فردی مانند علی حاتمی جزئیات و برخی آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی و به شکل ویژه‌تر فرهنگ تهرانی را در آثار خود به خوبی در قاب تصویر آورده و در حافظه تصویری شهر حفظ کرده است. به عنوان مثال در یک سکانس آداب سروِ و فرهنگِ «کله‌پاچه‌خوری» یا خوردن کباب کوبیده را به تصویر کشیده است درحالی که اگر این سکانس را هم فیلمبرداری نمی‌کرد، آسیبی به فیلمنامه و روایت وارد نمی‌شد، اما وقتی جزئیات به نمایش درمی‌آید مشخص می‌شود هدف او نشان دادن فرهنگ زندگی مردم است. اساسا علی حاتمی با کمک افرادی مانند «ولی الله خاکدان» لوکِیشِن‌های طهران قدیم را هم به واسطه ساخت شهرک سینمایی غزالی احیا کرد.

مسعود کیمیایی؛ احیاگر گویش لوطی‌های طهران قدیم

او ادامه داد: فرد دیگری که در آثار سینمایی خود سعی کرد تا فرهنگ و گویش تهرانی را ثبت و حفظ کند و بخشی از آثار تاریخی و فرهنگی آن را به تصویر بکشد، «مسعود کیمیایی» است. او زاده و بالیده محله امامزاده یحیی از کهن‌ترین محلات تهران در اودلاجان است. کیمیایی، استادِ نوشتن دیالوگ شخصیت‌های لوطی‌منش و شخصیت‌های به اصلاح جنوب شهری است. او به ادبیات و گویش اصیل این افراد که در مناطق طهران قدیم زندگی می‌کردند آشنایی کامل دارد و سعی کرده است در آثار خود از این قابلیت استفاده کند. همچنین تلاش کرده است با ساخت فیلم در محلات قدیم مانند «امام‌زاده یحیی» که یکی از محله‌های اصیل طهران قدیم است، فضا و آدم‌های بخشی از تهران قدیم را نشان دهد. متاسفانه این روزها فیلم‌ها آپارتمانی شده و در فضای بسته تولید می‌شوند و سازندگان کمتر به چنین جزئیاتی که می‌توانند منتقل کننده فرهنگ و یا حداقل حفظ آن در حافظه بصری و میراثی ما باشند، توجه دارند.

وقتی رسانه ملی تولید محتوا نمی‌کند چه انتظاری از بخش خصوصی داریم؟

روشن افزود: طی دهه‌های گذشته سریال‌هایی مانند «پدر سالار» و «شب دهم» نیز سعی کردند تا بخشی از فرهنگ تهرانی‌ها را به تصویر بکشند، اما متاسفانه مدتی است که این موضوع رو به افول گذاشته است و وقتی در فضای رسانه رسمی و ملی چنین کارهایی ساخته نمی‌شود، نمی‌توان از بخش خصوصی انتظار ساخت کار فاخر داشت، هر چند بخش خصوصی در این زمینه تلاش می‌کند.

مستندها؛ راویانی بدون چاشنی اضافه!

او با تاکید بر اینکه باید بتوان وقایع تاریخی و فرهنگی را به همان سبک و سیاق اصلی روایت کرد، گفت: مستندها در این زمینه بهتر می‌توانند روایت کنند چون در فیلم و سریال برای جذاب شدن محتوای خروجی، لازم است که چاشنی‌های عشقی، جنایی و… به موضوع اضافه شود تا کشش و حس تعلیق ایجاد کند ولی در مستندها کمتر به چاشنی‌های غیر مرتبط با موضوع نیاز است. در یک بازه زمانی مستندهای خوبی تولید شدند؛ مستندهایی مانند «چنارستان» یا «تهران انار ندارد» نمونه‌های موفقی هستند که به معرفی تهران پرداختند، اما این روند امروزه قدری کند شده است و برخی مستندهای فاخر هم که تولید شدند به مرحله عرضه نرسید؛ به عنوان مثال مستند «خونه» کار ارزشمند آقای خدایار قاقانی که مدت‌ها قبل ساخته شد (مستندی درباره خانه مستوفی‌الممالک)، اما فقط در اکران‌های خصوصی و محدود نمایش داده شد.

بِلاگری یا بَلاگَری؟ مسئله این است!

روشن با اشاره به اینکه عمده تولید محتواها پیرامون فرهنگ تهرانی در اینستاگرام و سایر فضاها، تولید محتوای زرد است، گفت: افرادی که خود را بِلاگر تهران‌گرد معرفی می‌کنند گاهی به گونه‌ای محتوا تولید می‌کنند که حتی شاید بتوان گفت بَلاگَری می‌کنند تا اینکه بخواهد معرفی صحیحی از یک مکان و یا اجزا و نمودهای فرهنگ داشته باشند! بعضی از آنها به دنبال این هستند که با اضافه کردن پسوندهای «ترین»ها و یا ‌«اولین»ها حس کنجکاوی مخاطب را برانگیزند تا محتوای آنها را ببینند؛ حال آنکه مشخص نیست آیا اطلاعاتی که می‌دهند درست است یا خیر. به نظر می‌رسد بهتر باشد رسانه‌های رسمی یا نهادهای دولتی دوره‌هایی برای آموزش تولید محتوای مرتبط با فرهنگ، خرده فرهنگ‌ها، تاریخ و… برگزار کنند تا اگر کسی مشتاق روایت‌گری از این نوع است در این کار موفق باشد. البته صفحات خوب با مطالب فاخر و عکس‌های مناسب کم نیستند ولی بخش «تولیدات زرد» غلبه بیشتری دارند. همچنین باید گفت وزارت علوم و دانشگاه آزاد و مجموعه‌های مرتبط بایستی بستری را فراهم نکنند تا دانشجویان رشته‌های مرتبط با حوزه شهری در مقاطع ارشد و دکتری به سمت تولید پایان نامه‌ها، مقالات علمی و آکادمیک سوق یابند تا روایت صحیح و قابل استناد از فرهنگ و میراث فرهنگی تهران تولید شود و مورد استفاده بهره‌برداران قرار گیرد.

وقتی رسانه‌ها به داد حفظ بخشی از فرهنگ تهرانی‌ها رسیدند

روشن درباره نقش و سهم رسانه‌ها در معرفی فرهنگ تهران و میراث آن، بیان کرد: رسانه‌های رسمی ،خبرگزاری‌ها،‌ رادیو،‌ تلویزیون، پادکست‌ها و… همگی می‌توانند موثر باشند، اما تولیدات خبرگزاری‌ها و رسانه ملی به عنوان مراجع قابل اعتمادتر و قابل دسترس‌تر اهمیت بسیاری دارند، حتی برخی تولیدات برای استناد پایان‌نامه‌های دانشگاهی مورد استفاده قرار میگیرند. امکان ارجاع به پادکست،‌ اینستاگرام،‌ تلگرام و… به سبب ماهیت آنها وجود ندارد یا ضعیف است و اساسا تولیدات این پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی برای استناد نیست و عمر نسبتا کوتاهی دارند هر چند به صورت محدود می‌توان استفاده کرد، اما اگر رسانه‌های جدی، خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها، تولید محتوای قابل ارجاع و مستند داشته باشند می‌توانند به انتقال فرهنگ و اعتلای آن کمک ‌کنند. به عنوان مثال در دوره‌ای که آقای احمد مسجدجامعی به عنوان یکی از اعضای شورای شهر تهران برنامه‌های تهرانگردی و کشف تهران را برگزار می‌کرد، خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها با او همراهی می‌کردند و این موضوع به ضبط مصاحبه‌ها و ثبت تصاویر نقاط مختلفی از اماکن تهران و آداب و رسوم یک محله خاص کمک ‌کرد و همه اینها به عنوان مدارک ثبت شد، در حالی که برخی از این اماکن تخریب شده‌اند یا تغییرات نامناسب داشتند، برخی از افراد مصاحبه‌شونده و بومیان محلی هم آسمانی شده‌اند، اما گنجینه تصاویر و مطالب در خبرگزاری‌ها از جمله «خبرگزاری نادیاتور» باقی مانده است که قابل دسترس است.

چرا تورهای تهرانگردی رونق گرفتند؟

این تهران‌پژوه درباره تاثیر تورهای تهرانگردی بر یادآوری فرهنگ طهران قدیم، گفت: در این زمینه در عینِ اینکه تخریب‌های گسترده‌ای را در مکان‌های تاریخی و یا رویگردانی نسل جدید از میراث گذشته نظاره‌گریم، اما شاهد رویش‌هایی نیز هستیم، به عنوان مثال افراد خانه‌های قدیمی را تبدیل به کافه، دفتر کار یا هاستل می‌کنند و یک رویکردِ نگاه به گذشته با حس نوستالژیک جریان دارد. این رویکرد گرایش به گذشته دو دلیل دارد؛ اول اینکه افراد قدری به اصالت‌ها نزدیک‌تر می‌شوند، دوم اینکه افراد به دنبال یافتن هویت خود هستند. حس قرارگیری در مکان‌های اصیل، بافت کهن، مکان_خاطرات و شنیدن داستان‌ها و وقایع محلی به این امر کمک می‌کنند.

او ادامه داد: فردی که برای گفتگو، قرار، جلسه کاری، دیدار دوستان و… یک کافه در یک خانه قدیمی را انتخاب می‌کند، تنها قصد نوشیدن یک فنجان قهوه ندارد بلکه می‌خواهد در فضایی که تداعی‌کننده خاطرات و فرهنگ دهه‌های پیشین است حضور داشته باشد و کمی در آن فضا و اتمسفر حاکم برآن قرار گیرد. بنابراین افراد به دنبال ارضای نیاز هویت‌مندی و بازگشت به اصالت‌ها هستند. اما شرکت کنندگان در تورها یا مشتریان کافه‌ها و فضاهای تاریخی گوناگونند؛ برخی درحد گرفتن یک عکس، برخی برای یک روز خوشگذرانی و عده‌ای هم برای شنیدن حرفه‌ای تاریخ و فرهنگ به دنبال تورهای تهرانگردی یا یافتن اماکنِ قدیمی هستند تا آن بخش از حس نیاز خود را برآورده کنند.

معرفی تهران به شهرنشینانی که شهروند نیستند!

روشن به آغاز شکل‌گیری تورهای تهرانگردی‌ها با هدف شناساندن فرهنگِ تهرانی اشاره کرد و گفت: اواخر دهه ۸۰ زمانی که اداره بافت تاریخی منطقه ۱۲ شهرداری تهران ایجاد شد، موجی شکل گرفت که افراد آمدند تا از اماکن تاریخی بازدید کنند چون شهرداری برای این کار برنامه‌ریزی کرد، راهنمای گردشگری رایگان درنظر گرفت، اماکن را مرمت کرد، برخی خانه‌های مرمت شده را به دفاتر اداری خود تبدیل کرد، تولید محتوا در قالب مستند، عکس، فیلم و بروشور، پوستر انجام داد و بسیاری اقدامات دیگر که موضوع تهرانگردی را شتاب بخشید. البته آژانس‌های مسافرتی قبلا در قالب تورهایی محدود، به بازدید مکان‌های شاخص و موزه‌ای تهران می‌پرداختند ولی اتفاق مهمی که در دهه ۸۰ و ۹۰ رخ داد و مورد توجه قرار گرفت گسترش تورهای بازدید از بافت‌های تاریخی بود که بسیار حائز اهمیت بود و همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است. ضرورت این کار از آنجا نشات گرفت که مسئولان وقت شهرداری در نظرسنجی‌ها متوجه شدند که خیلی از مردم تهران، شهرنشین هستند و شهروندِ تهران نیستند و اطلاعی از هویت تاریخی و فرهنگی و نامداران آن ندارند. بنابراین برای پوشش این گسستگی ایجاد شده و جبران غفلت‌های گذشته، شهرداری به موضوع ورود کرد و به دنبال آن بخش خصوصی هم دست به کار شد. 

غلبه مکان‌محوری بر فرهنگ‌محوری

او با بیان اینکه تورهای تهرانگردی عمدتا مکان‌محور هستند و توجه کمتری به بیان فرهنگ و آداب و رسوم تهران دارند، اظهار کرد: این موضوع به جهت سیطره فضای  تصویر خصوصا یوتیوب و اینستاگرام بر زندگی انسانِ امروزی است چراکه افراد در این پلتفرم‌ها محتوای تصویری بارگذاری می‌کنند و مکان‌محوری و ثبت بصری آن مهم شده است و کمتر روایت‌های شفاهی و تاریخیِ غیرِ مکان‌محور را می پسندند؛ البته باید اشاره کرد که افراد در تورهای فُلکلوریک و مردم شناسانه می‌توانند در فضای شهری یک تجربه را زیست کنند و با فرهنگِ یک مناسبت خاص مانند کریسمس، محرم، رمضان و… که فضای شهر را متفاوت می‌کند آشنا شوند. همچنین در برخی موارد افراد به دنبال این هستند که قصه و روایت اشخاص و اماکن را بشنوند در حالی که ممکن است دیگر اصلا مکانی هم وجود نداشته باشد و تخریب شده باشد، اما دوست دارند روایت‌ها را بشنوند و «پرسه گردی» در شهر را تجربه کنند. مورد دیگر تورهای تجربه‌گرا است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است،‌ برای نمونه می توان به تجربه مشاغل و پخت نان در نانوایی سنگکی، تجربه حمام‌های سنتی و سفالگری اشاره کرد.

روشن در پایان با اشاره به اینکه با رویکرد فعلی تنوع تورها بسیار کم شده است، تصریح کرد: با افزایش تورم برگزاری برخی تورها صرفه اقتصادی ندارد و برخی تورها عملا امکان اجرایی شدن ندارند. بخش‌های حاکمیتی مانند شهرداری‌، وزارت میراث فرهنگی و … باید در این زمینه کمک کنند تا با تورهای متنوع بتوانیم فرهنگ تهرانی را بازگو کنیم. تورها مکان محور شده‌اند و موضوع فرهنگ تا حدی در آنها مغفول مانده است، از سوی دیگر برخی از این تورها مشکلاتی هم دارند از جمله اینکه گرداننده تور صرفا برای جذابیتِ تور روایت‌های بدون منبع و مستند را عنوان می‌کند و یا با شیوه روایتگری اشتباه از کلمات نادرست برای بیان مطالب استفاده می‌کند.

پایان خبر نادیاتور

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "سرگذشت روستایی که پایتخت شد و «فرهنگ» صادر کرد!" هستید؟ با کلیک بر روی فرهنگ و هنر، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "سرگذشت روستایی که پایتخت شد و «فرهنگ» صادر کرد!"، کلیک کنید.